میرجلال الدین کزازی: نوروز درفش فرهنگ ایرانی است ، همه سین ها در خوان نوروزی ما جایگاه ویژه ای دارد

به گزارش وبلاگ بینام، حال و هوای بهار و نزدیک شدن به عید به عنوان یکی از سنت های دیرینه ایرانیان ما را بر آن داشت تا سراغ بگیریم از او که استاد سخن به قول خودش پارسی است و پارسی سخن می راند و ما را به هوس می اندازد تا حداقل یک دور شاهنامه فردوسی را ورق بزنیم. با میرجلال الدین کزازی در یکی از مؤسسه های شهرقرار می گذاریم.

میرجلال الدین کزازی: نوروز درفش فرهنگ ایرانی است ، همه سین ها در خوان نوروزی ما جایگاه ویژه ای دارد

وبلاگ بینام - ثریا روزبهانی:صدایش پشت تلفن ما را به یاد مقدمه کتاب هایش می اندازد. طنین صدا و نوع واژه هایی که انتخاب می نماید به گونه ای است که دوست داریم ساعت ها برایمان حرف بزند و ما آنها را از زبان او بشنویم.

قصه های خواندنی تهران را اینجا ببینید

واژه هایی که انتخاب می نماید با نوشتاری که در راه نوشتن در پیش گرفته است به اصطلاح خودمانی هارمونی و هماهنگی دارد. دستی به سبیل های پرپشتش می کشد و می گوید: چند بار رخ داده که به شهر کتاب میدان هفت حوض آمده ام. این شهر کتاب سه طبقه انصافاً بزرگ و زیبا و جادار است. کتاب های ارزشمند هم در این شهر کتاب پیدا می شود. دفتر چند شاعر بزرگ معاصر را در همین شهر کتاب و به شکل دست دوم در انتهای این فروشگاه به قیمت مناسب خریده ام. یادمان می افتد که کتاب دفتر دانایی و داد کزازی را هم چند سال پیش همین شهر کتاب برای فروش در معرض دید مخاطبان قرار داده بود؛ کتابی که خلاصه شاهنامه به نثر است. آن هم نثر زیبا و مستحکم کزازی.

شاعر دستان مستان می گوید: شهر کتاب را در تهران بنیادی پیشتاز و پیشرو می دانم. در کتابفروشی ها و فروشگاه های شهر کتاب ما با پدیده ای نوآیین روبه روییم که از چند سال پیش در کشورهای دیگر شروع شده و روایی یافته است. آن همان است که کتابفروشی تنها فروشگاهی که در آن کتاب می فروشند نیست. نهاد و کانونی است فرهنگی. به بهانه و انگیزه کتاب که بهترین بهانه و انگیزه برای توسعه فرهنگ، برای برانگیختن کسان به اندیشیدن و پژوهیدن و بیشتر دانستن است، نشست ها و فعالیت های گوناگون برگزار می نمایند. از همین روی شما در کتابفروشی های شهر کتاب هرچند با کتاب هایی بسیار و به روز روبه رو هستید جایی هم برای به آرامش نشستن و خواندن و بررسیدن کتاب می یابید. بدون اینکه کسی کارافزای شما بشود. یعنی بگوید چرا تنها نشسته اید، کاری نمی کنید و کتابی نمی خرید. بنیادگذاران این نهادهای فرهنگی شاید کسانی هستند که می دانند در جایی نشستن و اندیشیدن کاری بسیار ارزشمندتر از خواندن کتاب است. زیرا اگر خواندن کتاب به اندیشیدن در خواننده نینجامد به آن فرجام فرخنده و به آن سود سرشار که می باید داشت، نخواهد رسید. در این کانون های فرهنگی نشست هایی هم گهگاه برگزار می شود. در کنار کتاب و به پاس کتاب و به آهنگ آنکه کتاب از قفسه های کتابخانه به نهان و نهاد ایرانیان راه بجوید. از همین روی من به سرپرستان این نهادهای فرهنگی که خوشبختانه اندک اندک بر شمارشان افزوده می شود، فرخ باد و دست مریزاد می گویم؛ زیرا چنان که گفته شد کارشان را ارزنده می دانم و ارج می نهم. امید من این است که در هر گوشه شهرهای بزرگ و کوچک ایران، در آینده ای نزدیک بدین گونه کانون های فرهنگی که هسته و بنیادشان کتاب است برخورد کنیم.

نم اشکی و با خود گفت وگویی...

از کزازی سؤال می کنیم که چه شد که او راه نویسندگی و پژوهیدن و شاعری در پیش گرفت. می گوید: انگیزه ها و کارسازهایی گوناگون در کار بوده اند که من به رشته زبان و ادب پارسی در دانشگاه روی آوردم و از آن پس نیز به نویسندگی و سخن وری پرداختم. اما اگر بخواهم نخستین پاسخی را که به فکرم می رسد با شما در میان بگذارم، باید بگویم که خانواده من یکی از بهترین کارسازها و انگیزه ها بود. بفهمی نفهمی نم اشکی گوشه چشمان استاد سخن را تر می نماید. پلک می زند. چند بار پشت سر هم پلک می زند. بغض در گلویش می پیچد. صدایش را اندکی بالا می برد تا بر بغضش مسلط شود. بغضش را در گلو فرو می خورد و می گوید: اگر من در خانواده ای دیگر زاده می شدم و می بالیدم، به گمانم در راهی دیگر قرار می گرفتم. خانواده من خانواده ای فرهنگی بود. روانشاد پدر که نخستین آموزگار و راهنمون من شمرده می شد، در خانه مردی فرهیخته و آشنا با تاریخ ایران و سخن پارسی محسوب می شد. از سویی دیگر سخت دلبسته تاریخ ایران و پیشینه نیاکانی بود. گاهی خود نیز اندک شعری می سرود. او در همان سال ها کتابخانه ای را فراهم آورد که شاهکارهای ادب پارسی، متن های گرانسنگ ادبی و تاریخی در آن دیده می شد. از سوی دیگر شاهکارهایی از ادب اروپایی هم در این کتابخانه به چشم می خورد. این زمینه شایسته، انگیزه ای نیرومند در من پدید آورد که به ادب پارسی و ادب دنیای گرایش بیابم. بعلاوه به تاریخ و فرهنگ و پیشینه گرانمایه و شکوهمند و نازش خیز ایران علاقه مند شدم.

صدایم در نوروز پخش می شد!

دیرگاهی است که کزازی لب از لب گشوده است و برایمان از سالیان به قول خودش خردین سخن می گوید: روانشاد پدر از سالیان خردین، مرا و دیگر بچه ها را به نوشتن برمی انگیخت. او این کار را به شیوه های گوناگون انجام می داد که من تنها یکی از آنها را نمونه وار می گویم. یکی از نخستین دستگاه های آوانگار(ضبط صوت) همان بود که روانشاد پدر خریده بود. این دستگاه بیشتر ابزاری فرهنگی شمرده می شد تا ابزاری برای تفریح. در جشن ها و به ویژه نوروز، به بعلاوه جشن های زادروز، پدر مرا برمی انگیخت که متنی را بنویسم، برخوانم تا در این دستگاه اندوخته شود و آن را برای مهمانان پخش می کرد. رفتارهایی از این دست که در خانواده ما رواج داشت، آن موقع ها در کمتر خانواده ای نشانی از آن دیده می شد. پدر راه آینده و سرنوشت مرا از همان سالیان کودکی در برابرم گشود. هر زمان که احتیاجی می افتاد روانشاد پدر که یادش نیکو باد، بیت هایی بلند و ارجمند از استادان سخن پارسی را بر زبان می راند. من از سالیان خردین از سالیانی که هنوز به دبستان نمی رفتم با کتاب آشنا شدم و شور خواندن در من برانگیخته شد. با ماهنامه ها و هفته نامه هایی که در شماری بسیار اندک در آن سالیان برای بچه ها به چاپ می رسید، خواندن را شروع کردم. پاره ای از داستان های ایرانی و نیرانی(غیر ایرانی) به شیوه نگارین در این هفته نامه ها وماهنامه ها بازگفته می آمد و به چاپ می رسید.

کتاب، یک دل و یک رویه

کزازی گویی چشم بر هم نهاده است و یاد گذشته ها را در فکر جست وجو می نماید، برمی انگیزاند و حی و زنده پیش چشممان روشن می نماید. از خودش می گوید، از زمانی که کتاب، یار دیرین و یار یک دل و یک رویه او شد. از زمانی که توانست بخواند و بنویسد: هنگامی که خواندن توانستم، یار همواره همراه من، دوستی ناگسستنی، یک دل و یک رویه، کتاب شد. در میان خانواده های خویشاوند، آشنایان و دوستان سخنی بر زبان ها می رفت و آن سخن این بود که ما فلان کس را هرگز بی کتاب ندیده ایم. از همین روی من از سالیان کودکی با دنیا فسون آمیز و فسانه رنگ ادب آشنایی جستم. هنگامی که دبستان و دبیرستان را به فرجام آوردم و می خواستم راه به دانشگاه بجویم، تنها رشته ای را که برگزیدم، رشته زبان و ادب پارسی بود. زیرا هم دلبسته ادب ایران زمین بودم هم شیفته فرهنگ ایرانی. این رشته، رشته ای بود که مرا با این هر دو دنیا جادوانه شورانگیز آشنایی می داد. زیرا فرهنگ و اندیشه ومنش و تاریخ ایران نیز در بستر زبان و ادب پارسی می غنود و می آرمید. کسی که با این رشته و دانش به ژرفی آشناست، به ناچار با فرهنگ و پیشینه ایرانی نیز آشنا خواهد شد. من هرچه بیش می شنیدم، می خواندم و می آموختم، بیش به این هر دو ادب پارسی و فرهنگ ایرانی دل می باختم. حتی می توانم بگویم که بر این دو می شیفتم. از همین روی بارها گفته ام که این رشته در آموزش دانشگاهی، در چشم من رشته ای است شگرف و نه تنها ارجمند. زیرا ما به کمک آن می توانیم با فرهنگ ایرانی و پیشینه نیاکانی در پیوند باشیم. اما اینکه چه شد که به نوشتن و با میزان ای کمتر، به سرودن روی آوردم، پرسشی است که پاسخی روشن برای آن ندارم. بی گمان یکی همان انگیزش های خانواده است. آشنایی من از سالیان خردین با سخن دل آویز و جان افروز پارسی یکی از این دلایل محسوب می شود. دو دیگر شاید توانش های تبارشناختی باعث شد که به نوشتن روی آورم. به همان سان که گفته آمد، هم روانشاد پدر شعر می سرود هم سخن سرایی در تبار ما پیشینه داشت. حتی روانشاد سید حسن کزازی، دفترهایی شعر سروده و به یادگار نهاده است.

سرودن شعر در نوروز

از کزازی می پرسیم که چه زمانی شعر به سراغ شما می آید. آیا نیت خاصی می کنید. آیا رابطه ویژه و حساسی بین شما و فرشته الهام، طی این همه سال شعر و شاعری نقش بسته است. لب می گزد و می گوید: هنوز پس از این همه سال، خود را سخنور پیشه ورز(حرفه ای) نمی دانم. گاهی شعری در من می جوشد یا شعری را به پاس خواست کسی که نزد من گرامی است می سرایم. در شادی های بزرگ، و مثلاً نوروز شعری می نویسم. در سوگ ها در اندوهان جان گزای شعرهایی نوشته ام. اما آن دلبستگی که من به پیشینه و فرهنگ ایرانی داشته ام و دارم، دلبستگی پرشور که روزافزون است، مرا برمی انگیخت و چنان برمی انگیزد که درباره فرهنگ ایران و ادب پارسی بیندیشم و بپژوهم. خود را در این زمینه حرفه ای تر می دانم. بسکمک از کتاب ها و نوشته های من دستاورد این اندیشه ها و پژوهش هاست. من پاره ای از شاهکارهای ادب پارسی را کاویده ام و بررسیده ام و گزارده ام. تنها به یک نمونه بسنده می کنم. شاهنامه را که بهترین، گرامی ترین شاهکار در رزم نامه سرایی نه تنها در ادب ایران، بلکه در ادب دنیا نیز محسوب می شود، از شروع تا انجام ویراسته ام و گزارش نموده ام. نخستین بار است که شاهنامه بیت به بیت از دیدگاه های گوناگون کاویده و بررسیده و گزارده می آید. این گزارش در زنجیره ای از کتاب که 9 پوشینه(مجلد) را دربرمی گیرد تا به امروز چندین بار به چاپ رسیده است. به هر روی نمی دانم پاسخی که به پرسش شما دادم تا چه پایه رسا و روشن بسنده و پسنده می تواند بود.

تن مپوشانید از باد بهار

با کزازی از شهر کتاب بیرون می زنیم. می پرسیم چه در شاهنامه یافتید که عمده وقتتان را روی پژوهش شاهنامه گذاشتید؟ تن از هوای ملس و بهاری این روزها نمی پوشاند. و می گوید: اگر بیش از هر شاهکاری دیگر در پهنه سخن پارسی به شاهنامه پرداخته ام از آن است که شاهنامه آن احتیاج و دلبستگی را که از آن سخن گفته ام، بیش از هر احتیاج دیگر پاسخ می دهد و برمی آورد. از سویی شاهکاری ادبی است که همال و همتایی برای آن نمی شناسم. فردوسی نگهبان و اوستاد سخن پارسی است. همه سالاران سترگ سخن که در زبان پارسی شاهکار آفریده اند برخوانی رنگین نشسته اند که فرزانه فرخ نهاد توس در برابرشان گسترده است. از دیگر سوی شاهنامه شاهکاری است که ایران در شکوهمندترین، پهناورترین نمود خویش در آن بازتاب یافته است. ما اگر بخواهیم بدانیم که ایران چیست یا ایرانی کیست، بیش و پیش از هر سرچشمه و آبشخور فرهنگی و ادبی احتیاج به مطالعه شاهنامه داریم. بی فایده نبوده است که من بیش از هر آبشخور و سرچشمه ای دیگر به شاهنامه گراییده ام و در شاهنامه پژوهیده ام. بیشینه کتاب های من و به همان سان بیشینه جستارهایم به شاهنامه بازمی شود زیرا شاهنامه صد است. دیگر شاهکارهای ادب پارسی از دید من گزارش و توسعهی است از آنچه به گونه ای بنیادین، نهادین، گوهرین و برین، از آن پیش در شاهنامه آورده شده است.

کدام سنت های نوروز را دوست دارید؟

از سالیان کودکی مانند هر کودک دیگر آنچه در آیین نوروز مرا بسیار خوشایند و دلپذیر می افتاد، ویژگی های دیگرگون نوروزی بود. تب و تابی که در خانواده ها پدید می آمد... جامه ای نو که بر تن می کردیم. ملاقات خویشان، آشنایان و نوروزانه و عیدانه ای که به ما بچه ها داده می شد و بیشتر از بزرگان ما را دوست می داشتند... ویژگی های نوروز تا سالیان در چشم من گرامی تر و کارسازتر بود اما در سالیان سپسین، هنگامی که با فرهنگ نوروز آشنا شدم، دریافتم که رازها و نمادها و بنیادهایی بسیار کهن در این جشن و آیین باستانی که هنوز در روزگاری که از فراسوی هزاره های تاریخ ایران برجای مانده است؛ هریک در چشمم ارجمند و باشکوه تر جلوه می نماید. نوروز را درفش فرهنگ ایرانی می دانم. زیرا این آیین هم بسیار دیرینه است و هم مایه ور. ویژگی های ساختاری و بنیادین و نهادین فرهنگ و آیین ایرانی را بیش از هر فرهنگ و آیین دیگر در خود نهفته می دارد و بازمی تاباند.

نخستین عیدی ای که گرفتید چه بود؟

آن عیدی ای که در سالیان خردین ستاندم و هرگز فراموشم نمی شود، آن است که از روانشاد مام مهینه ام، مادر مادرم ستاندم. مادربزرگم زنی خجسته خوی، مهربان بود و آیین های نوروزی را با پروا و خرده سنجی بسیار به انجام می رسانید. یکی از این آیین ها دادن عیدی بود. او به هرکسی که در روزهای خجسته نوروزی به سرای او می آمد، به آهنگ فرخباد سال نو عیدی می داد. عیدی هم بیشتر اسکناس های نو بود. به یاد دارم در زمان خردین، از روزهای نوروزی به سرای پدربزرگ و مادربزرگ رفتم. او از این اسکناس های رنگین پی در پی برمی داشت و به مهمانان می داد. در آن موقع نمی دانستم که آن اسکناس ها چیست و به چه کار می آید. اما رنگارنگی آنها در چشم من زیبا می نمود. هر زمان که از او می خواستم از آن کاغذهای رنگین به من هم بدهد، او بی هیچ درنگ و دریغ یکی از آنها را به من می داد. در سالیان سپسین، اسکناس هایی که از مادربزرگ ستانده بودم، شروعی شد که گردآوردی یا مجموعه ای از اسکناس را فراهم آورم.

نوروز به بچه ها عیدی هم می دهید؟

در خانواده ما دادن نوروزانه یا عیدی سنتی است که من آن را از روانشاد پدر به یادگار دارم. او به هر که به ملاقاتش می آمد عیدی می داد. من نیز بنا به همان میراث که از پدر به یاد دارم، به خیلی ها عیدی می دهم. از کودک 7 ماهه بگیرید تا پیر 70 ساله! به بچه ها کاغذهایی می دهم که شاید رنگین تر است. بدین معنی که ارزش ریالی بیشتری دارد. دوستانم هرچه سال می افزایند از رنگینی و ارزش اسکناس هایشان می کاهم. از همین روی همگان هنگامی که در روزهای نوروزی به سرای ما می آیند عیدی می ستایند. این روزها، روزگار دیگر شده و بچه ها سر در بازی ها و رفتارهای خوشایند و دلپسند دارند که هم پرشمار است و هم گوناگون. از آن روی عیدی چنان که شاید مایه شادی آنان نمی شود به ویژه حتی اگر اسکناس باشد. باید برای بچه ها امروز نوروزانه دیگری برگزید. دستگاه هایی که کودک می تواند با آنها سر خود را گرم بدارد یا دستگاه های آگاهی رسانی که بیشتر به کار نوجوانان می آید. به هر حال از آن روی که نمی توانم به همه بچه های که در روزهای نوروز به خانه ما می آیند، نوروزانه ای چنین بدهم، به همه آنها همان کاغذهای رنگین را می دهم. مگر به چند کودک که آشناترند و گرامی تر و پیوندهایی نزدیک تر با من دارند. نوروزانه آنان ویژه است و بر پایه پسندشان.

سفره هفت سین برای شما نماد چیست؟ با گذر سالیان، چه ارتباطی با این سفره دارید؟

آیین ها و رسم و راه های نوروزی در خانه ما با پروا و خرده بینی بسیار انجام می پذیرد. بانوی بسیار دلبسته و باورمند این آیین ها، خوان نوروزی را به آیین می گسترد. بارها پیش آمده که مهمانان چنان دلبسته این خوان شده اند و آن را چنان زیبا و آراسته یافته اند که عکس هایی از این خوان برداشته اند. همه سین ها درخوان نوروزی ما و بعلاوه در اندیشه من جایگاه ویژه ای دارد. در جستارها و کتاب هایی که نوشته ام کوشیده ام نمادهای این هفت گانه را بیابم. از دید من اگر باریک بنگریم، این هفت گانه از منظر نمادشناسانه به خورشید، روشنایی و گرما بازمی شود که یکی از خرم ترین خاستگاه ها و نیرومندترین انگیزه های جشن و آیین نوروز است. در این جشن و آیین یک نشانه بزرگ و همایون همان است که آن را اعتدال ربیعی می نامیم. رخدادی کیهانی و گاهشمارانه که در فرهنگ ایرانی خجسته گامی و ارزشمند است. ما ایرانی ها در فرهنگ خود دلباخته روشنایی و گرما و روز و در پی آن خورشید بوده ایم. با یکسان شدن و برابری و اعتدال شب و روز و چیرگی گرما بر سرما، زندگی و جان و عمر هویداست و چیره بر فرومردگی و افسردگی شروع می گیرد. از همین روست که نمادهای هفت گانه نوروزی با این پدیده شگفت پیوند دارد.

از استاد سخن می خواهیم تا گفتار مردم کوچه و بازار را برایمان در جملاتی کوتاه و همه فهم آسیب شناسی کند. با خردمندی و فرزانگی خاص خودش، با مهربانی ای که درچشم هایش سراغ داریم، با هوشمندی ای که در نگاهش می توان آن را جست می گوید: گفتار عادی روزانه ایرانیان و پارسی زبانان در این روزگار به گونه ای است که باشکوه و شگرفی این زبان بدان سان که می سزد، سازگار نیست. به ویژه در زبانی که در رسانه ها یا در آنچه به عنوان شبکه های اجتماعی نامیده می شود، کاربرد یافته است. در این شبکه ها و رسانه ها از آن روی که می خواهند در کمترین زمان بیشترین معنا را، بیشترین خواسته خویش را به دیگران برسانند، زبان را به گونه ای کژ و مژ و بی اندام و از ریخت افتاده به کار می برند. چرا چنین می نمایند؟ زیرا نمی دانند که زبان از آن خواسته و از آن اندیشه که می خواهند آن را به دیگری برسانند هزاران بار ارزشمندتر است. با اندکی کوشش و زمان بیشتر پاس زبان را باید داشت و زبان را به شیوه ای درست و به آیین به کار برد.

منبع: همشهری آنلاین

به "میرجلال الدین کزازی: نوروز درفش فرهنگ ایرانی است ، همه سین ها در خوان نوروزی ما جایگاه ویژه ای دارد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "میرجلال الدین کزازی: نوروز درفش فرهنگ ایرانی است ، همه سین ها در خوان نوروزی ما جایگاه ویژه ای دارد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید