درون ذهن تیرانداز جمعی آمریکایی
به گزارش وبلاگ بینام، نه تنها اکثر تیراندازان جمعی به یک نقطه بحران رسیده اند، بلکه آنها آسیب های روانی عمیقی را در دروان کودکی تجربه نموده اند و به زعم خود با یک بی عدالتی دست به گریبان بوده اند که در پی اصلاح آن هستند.

به گزارش گروه رسانه های وبلاگ بینام، یکشنبه شبی در نورث وست ساید شیکاگو بود و خانواده ای برای شام دور هم جمع شده بودند. این آخرین غذایی بود که آنها می خوردند. یکی از همسایه های آنها کریستوف مارک مرد 66 ساله ای که یک کارگر ساختمانی بازنشسته بود وارد آپارتمان آنها شد و در حالی که آنها دور میز نشسته بودند، با یک هفت تیر به گلوله بست و هر چهار نفرشان را به قتل رساند. به گفته بازپرس ها، وی سپس از پله ها بالا رفت و وارد خانه خانم جولانتا تاپولاسکای 53 ساله شد و گلوله ای به شکمش شلیک کرد. وقتی تاپولسکا سعی کرد از در پشتی خانه فرار کند، مارک ظاهرا با دنبال کردن رد خون او را تا راه پله فرار دنبال کرد و دوباره و این بار به پشت سرش شلیک کرد.
یکی از همسایه ها که از این تیراندازی جمعی در روز 13 اکتبر جان سالم به در برده گفته است: حدس می زنم این یارو مشکل خشم یا همچین چیزی داشته. بازپرس هنوز از انگیزه احتمالی قاتل چیزی نگفته است اما مدارک دادگاهی از چند نامه رمزنگاری شده سخن به میان آورده که در آپارتمان مارک پیدا شده است.
دکتر جیمز دنزلی و دکتر جیلیان پیترسون پژوهشگر، موسس پروژه خشونت هستند، اندیشکده ای غیرحزبی که هدف آن کاهش خشونت به وسیله پژوهش های مربوطه است. آنها بانک داده ای را ایجاد نموده اند که تاریخ آن به سال 1966 برمی گردد و تک تک تیراندازان جمعی که به وسیله تیراندازی چهار نفر یا بیشتر را در یک مکان عمومی به قتل رسانده اند و تمام حوادث تیراندازی در مدارس، محل های کار و پرستشگاه ها را از سال 1999 در آن ذخیره نموده اند. هر چند که این داده ها تا ژانویه سال 2020 دردسترس عموم قرار نخواهند گرفت اما دنزلی و پیترسون یافته های کلیدی خود را منتشر نموده اند که یکی از جالب توجه ترین آنها درباره خودکشی است.
دنزلی که استاد عدالت جنایی در دانشگاه ایالتی متروپلیتن در مینه سوتا است می گوید حدود نیمی از تیراندازان جمعی که در گروه نمونه آنها جای داشته اند، قبلا نشانه هایی از تمایل به خودکشی را از خود بروز داده اند.
یک مطالعه دیگر که برای سرویس مخفی و وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده صورت گرفته 41 مورد از تیراندازی در مدارس را مورد آنالیز قرار داده است. بیش از سه چهارم نمونه های مورد آنالیز قرار گرفته دارای سابقه ای از اقدام به خودکشی یا افکار خودکشی در مقطعی پیش از ارتکاب عمل خود بوده اند و بیش از نیمی از تیراندازان نیز بقیه زندگی شان را بسته به اینکه درکدام ایالت باشند، در زندان می گذرانند یا اعدام خواهند شد.
دنزلی می گوید: هیچ راه گریز واقعی از تیراندازی جمعی وجود ندارد.
دنزلی و پیترسون در حال ایجاد راهکاری برای یاری به مربیان با استفاده از اطلاعات و مهارت ها و نه اسلحه هستند. این موسسان پروژه خشونت می خواهند یافته های خود را در ارتباط با سلامت روانی و تیراندازی گروهی منتشر نمایند، به این امید که مدارس زمان بیشتری را به یافتن انگیزه ها و آموزش های سلامت روانی در دانش آموزان اختصاص دهند.
کلیه پرسنل مدارس - معلمان، مدیران و کارکنان- باید قادر باشند نشانه های دانش آموزی را که گرفتار بحران است تشخیص دهند. بعلاوه آنها باید برای مداخله در بحران، تخفیف بحران و جلوگیری از خودکشی و نیز در این باره آموزش دیده باشند که چگونه با دانش آموزانی که احتیاج به یاری دارند ارتباط برقرار نمایند.
در یک اظهارنظر تلویزیونی بعد از تیراندزی جمعی در ال پاسوی تگزاس، پرزیدنت دونالد ترامپ گفت: بیماری روانی است که ماشه را می کشد نه اسلحه. اما دنزلی معتقد است که ترویج وجود ارتباط علّی بین سلامت روانی و تیراندازی جمعی، نه تنها گمراه نماینده بلکه غیرسازنده است. او می گوید: کشیدن یک خط مستقیم بین بیماری روانی و تیراندازی های جمعی، کار به راستی خطرناک و به شدت تهاجمی است و کسانی را که از بیماری روانی رنج می برند بدنام می نماید.
دنزلی شرح می دهد اتفاقا احتمال اینکه افراد مبتلا به بیماری روانی قربانیان خشونت باشند تا منبع آن بیشتر است.
بخشی از تحقیق دنزلی و پیترستون نشان داده که نه تنها اکثر تیراندازان جمعی به یک نقطه بحران رسیده اند، بلکه آنها آسیب های روانی عمیقی را در دروان کودکی تجربه نموده اند و به زعم خود با یک بی عدالتی دست به گریبان بوده اند که در پی اصلاح آن هستند.
دنزلی شرح می دهد: اگر دانش آموزی تهدیدی را متوجه دیگران کند، از مدرسه اخراج و از تحصیل تعلیق می گردد. آنها بقیه سال را در بازداشت به سر می برند و کارشان به تحت حفظ درآمدن از سوی نهادهای مجری قانون می کشد و این حتی می تواند بعضی عواقب مجرمانه داشته باشد.
ما می خواهیم گامی به عقب برداریم، چرا که معتقدیم اگر این دانش آموز گرفتار بحران باشد و در حال فریاد برای درخواست یاری باشد، کاری که ما در جواب انجام می دهیم جرم انگاری و مجازات بیشتر آنهاست. به این ترتیب این خطر وجود دارد که رنجی که آنها پیشتر در مدرسه متحمل می شدند وخیم تر گردد و این وضعیت آنها را به سمت بحران حتی عمیق تری سوق دهد و این انگیزه را در آنها به وجود آورد که عملا تصمیم بگیرند عمل آسیب زننده ای انجام دهند.
دنزلی و پیترسون می خواهند آموزش معلمان را با مطالب و آگاهی های اولیه درباره خودکشی و مهارت های تخفیف بحران تقویت نمایند و همچنین برای ارزیابی تهدید و بازاندیشی در این مورد که بعد از گزارش ارزیابی تهدید اولیه چه اتفاقی خواهد افتاد، با مدارس، اجتماعات مربوط به والدین و نهادهای مجری قانون محلی کار نمایند.
دنزلی می گوید: دانش آموزان باید احساس نمایند که با مدرسه ارتباط دارند، باید احساس نمایند که با بزرگسالان ارتباط دارند. بزرگسالانی که می توانند به حرف آنها گوش دهند و به آنها اهمیت می دهند.
همچنین دنزلی تاکید می نماید که نمونه های قبلی از تیراندازی های جمعی نشان داده اند که عاملان این تیراندازی ها، اغلب به رنج و محنت عمیقی مبتلا هستند و با تیراندازی هایی که ممانعت مناسبی از آنها به عمل نمی آید، به دنبال راهی برای نشان دادن خود هستند.
یک یافته کلیدی دیگر پروژه خشونت این است که تیراندازان جمعی از حملات خود اهدافی را دنبال می نمایند. این شامل دسترسی به افراد، مکان ها و سلاح های گرم نیز می گردد.
با این حال دنزلی این را نیز می گوید که تیراندازی های جمعی پدیده های پیچیده ای هستند و متغیرهای مختلفی در وقوع آنها نقش دارد و صرف نگاه به متغیرهای گفته شده مشکل را حل نخواهد کرد. او می گوید: تنها با نگاه کردن به تمام تکه های پازل در کنار هم است که ما واقعا شانس حل معضل تیراندازی های گروهی را به شیوه ای جامع خواهیم داشت.
منبع:فارس
منبع: خبرگزاری تسنیم